قسمتهایی از دیباچه هیدن کاروت بر ترجمه آمریکایی تهوع
تهوع تمثیل از پیل در خانه تاریک مولاناست. «اولین باری که به سراغ کارهای سارتر،یاسپرز،یا کامو می رویم مانند آن است، که در هر صفحه افکار و احساسات خودمانی خویشتن را بخوانیم منتها با دقت و عینیتی جدید بیان شده اند.چرا به جای هیچ،چیزی هست،چرابه عوض خلا جهان و گیتی هست؟ اگزیستانسیالیست اصرار دارد که آدمها باید با نیستی روبه رو شوند.نوع بشر به جای اینکه چهره مرکزی جلوه گاه واقعیت باشد،یا آفریده معقولی که جهان نامعقول از بهر او وجود دارد،در واقع یک تصادف است، نوآمده ای دیررس و عرضی است که زندگیش از احتمال فرمان می برد،شگفت اینکه برهان این معنی از خود عقل گرایی یا تصور داروینی فراهم می آید. این آیین نزد آنهایی که آشوب اجتماعی،از بیخ کندگی ،و شکنجه نا معقول را به خود دیده اند معنایی ژرف دارد،و همین دلیل است بر بدبینی و صور کابوس زده ساری در بیشتر نوشته های اگزیستانسیالیستی.
سارتر نوشته است:«زندگی از آن سوی ناامیدی آغاز می شود».
او به اگزیستانسیالیسم ذهنیت فرانسوی تابناکی سهم بخشیده است و آن قدر وقتش در کتابخانه پدر بزرگش میگذشت که به گفته خودش از سر ملال صرف،آغاز به نوشتن گذاشت.هنگامی که تهوع در آمد همانطور که پیشگویی شده بود،در محافل مدرسی محکوم گردید؛اما خوانندگان جوان به پیشوازش رفتند و تهوع از بیشتر نخستین رمانها بسیار کامیاب تر بود. تهوع نه فقط رمانی پر قدرت که رویدادی خطیر در تحول حساسیت به شمار آمد.
روکانتن آدمی است که در پایه مابعد طبیعی فوق العاده ای زندگی میکند ،دست کم در صفحات دفتر خاطراتی که برای ما به جا گذاشته است. حسب حالی که از خود می دهد ادراکات تیزبینانه فراوانی از زندگی جهانمان به ما عرضه میکند که برای تعریف کردن نگرشهای خودمان،آنهارا همچون ابزارهای فرهنگی مان اختیار می کنیم . چگونه روکانتن به بحران نومیدیش رسید؟او به تمایز بین وجود و جوهر شیئی رسید. احساس مواجهه با وجود برهنه را حس کرد.جوهر اشیا کاملا خلاف انتظار ناپدید می شوند؛باطنشان را می بیند و بعد با گذشت روزها به تدریج کشف می کند که همه جوهر ها گذرنده اند.تا اینکه خود را در حضور حقیقتی می یابد که به وجود ناب تحویل شده و نفرت انگیز و ترسناک است.
این نکته ای است که نویسندگان اگزیستانسیالیست همگی مکرر گفته اند: نفرت انگیزی وجود.
وسایل سنتی یکایک بر روکانتن عرضه می شوند تا از مخمصه اش بگریزد و بررسی و طرد آنها، برخی از موثر ترین صحنه های کتاب را پدید می آورد. انسان گرایی معقولانه،آن گونه که توسط دانش اندوز که می کوشد همه کتابهای کتابخانه شهر را بخواند عرضه می شود،ابتدا مکانی خوب و تقریبا جذاب به دیده می آید تا اینکه در صحنه ای با قدرت مضحکه ی وحشتناک فرومی ریزد. روکانتن ضمن رنج کشیدنش،به نیستی یا با شعور تهوع زده بر نیستی مبدل می گردد. به هر تقدیر رنج پیش درآمد لازمی برای استقرار مجدد نفس است,همانطور که هم فلسفه و هم خرد عامه بر این معنی گواه می دهند. شرح رهایی روکانتن از مخمصه اش به تفصیل نیامده اما از نکته هایی که درباره تصنیف موسیقی جاز و درباره مساعی ادبی آینده اش می گوید،گویا مقصودش این باشد که وسیله ای برای بقا می شناسند.
آرلند آشر میگوید:«اگزیستانسیالیست ها در پایان بردن کتاب هایشان با دشواری چشمگیری روبه رویند،
ضرورت چنان اقتضا میکند،زیرا فلسفه شأن -که نزدیک به حرکت زندگی می ماند-هیچ فرجامی نمی تواند داشته باشد.»
تا چه اندازه این سخن درباره تهوع صدق میپذیرد نکته ای است که خواننده منفرد باید معلوم کند…
بیوگرافی ژان پل سارتر
ژان پل سارتر به سال ۱۹۰۵در پاریس متولد شد.او فیلسوف، اگزیستانسیالیست، رماننویس، نمایشنامهنویس و منتقدی بسیار مشهور بود. در خانواده مادری اش بار آمد و پدربزرگش که روش زبان آموزی برلیتس را تدبیر کرده بود تعلیمش داد. او کودکی تیزهوش اما گوشهگیر بود.سیمون دو بووار، فیلسوف، نویسنده و فمینیست فرانسوی همراه و همدم مادام العمر سارتر بود اما آنها به دلیل بورژوایی بودن ازدواج، از این امر سر باز زدند. سارتر در پی کسب شهرت بود و با نگارش اولین رمانش تهوع به این هدف دست پیدا کرد . وی با نگاشتن باقی کتابهایش در کنار آن توانست فلسفه اش را ماندگار کند. سرانجام ژان پل سارتر در روز ۱۵ آوریل ۱۹۸۰ در سن ۷۵ سالگی در پی خیز ریوی هستی را بدرود گفت.
بخشی از کتاب
هر لحظه را وارسی می کنم, می کوشم تا رمقش را بکشم; هیچ چیز نیست که بگذرد و نگیرمش و برای همیشه در خودم نگهش ندارم,هیچ چیز, نه لطافت گذرنده ی این چشمهای زیبا, نه همهمه خیابان, نه روشنایی کاذب سحر:و با این حال دقیقه سپری می شود و من نگهش نمی دارم, دوست دارم که بگذرد.
هنوز بررسیای ثبت نشده است.