در ستایش دیوانگی
کتاب در ستایش دیوانگی در ابتدای سده شانزدهم میلادی و به زبان لاتین نوشته شده است. انتقاد کلی از کلیسای کاتولیک روم بر سه موضوع بحث متمرکز است: اعمال نادرست الهیدانان، دور شدن از فلسفه مسیح، و فساد پاپ های عالی.
این کتاب در سده شانزده و هفده در میان پرفروشترین کتابهای اروپا، جاداشت ونخستین اثری است که پس از قرون وسطی، استبداد مقامات مسیحی را با زبانی آمیخته به طنزمورد انتقاد قرار می دهد.در ستایش دیوانگی کتابیست برای نقد و هجو بر ریاکاری، افزون خواهی، ستایشِ نادانی و تقدیسِ جهل، روحانیونِ دروغ زن، انسانِ نا آگاه…
هجوی بر روزگارِ خرافه پرستی و معنویتِ پوشال وبیانیه ای برای همه ی دوران ها به گوشِ تمامِ آدمیان!
اراسموس با انتشار کتابش در تمام جهان مسیحی آن عصر هیاهو برانگیخت.
به عقیده بسیاری از مورخان هم در پیشرفت و تکامل فکری دوران تجدد علمی و هنری، خاصه در ایتالیا، و هم در جریان اصلاح مذهبی مارتین لوتر موثر بوده است.
در واقع این کتاب اولین اثری است که بعد از دوران تاریک قرون وسطایی در اروپا اوضاع اجتماعی آن روز و مخصوصا استبداد هولناک مقامات مذهبی خاصه مسیحی، رهبران دیوانهای تفتیش عقاید را با زبان طنز و شوخی مورد انتقاد صریح و شکننده قرار داد. نقد عصر آن دوره (حاکمیت کلیسای مسیحیتی که بیشتر به دیکتاتوری دینی شباهت داشت)، اینچنین ذیحقانه، از نکات مورد توجه کتاب است .
مهم نیست اگر دیوانه خطاب شویم؛ اگر بر حقیم، پس دیوانگی بهترین مسلک زندگانیست.
این، اصل سخنی است که اراسموس قصد دارد به ما برساند.
در مقدمه ی کتاب توضیحی برای آشنایی بانویسنده و تامس مور( کسی که کتاب به او هدیه شده) وشرحی کوتاه و مفید برای درک اوضاع سیاسی و اجتماعی زمان نویسنده و چگونگی تاثیر این کتاب بر نهضت لوتری در مسیحیت آورده شده است.
بخش هایی از در ستایش دیوانگی شما را بخوبی با فرهنگ و تفکرات مردم آن زمان،تفکرات فلاسفه ی رواقیون،افلاطون و اساطیر و خدایان یونان باستان آشنا میکند و دربخش های دیگری از کتاب رویکرد انتقادی و در عین حال طنز آمیز به فساد و دروغ پردازی و غرور و کج روی کشیشان مسیحی اشاره می شود.
کنایه هایی طنز آمیز به اهالی صرف و نحو دارد و به طور کلی دورویی ها،کج روی ها و زیاده روی های بسیاری از مردم به ویژه روحانیون را مورد انتقاد قرار میدهد.
نکتهی جالب کتاب نیز زبان طنز نویسنده است که باعث می شود، خواندن کتاب برای خواننده خستهکننده نشود.
این که چگونه دیوانگی میتواند باعث شادمانی مردم گردد نکته اصلی کتاب است! آیا دیوانگی به این آسانی است؟ آیا واقعاً دیوانگی میتواند آدمیان را به خوشبختی برساند؟! شاید خود اراسموس هم در پایان کتاب دچار تردیدی در بیان مفهوم دیوانگی شده است، چرا که میگوید: ” دیوانگی حتی در میان دیوانگان تا چه حد بد نام است” اما گویا اراسموس نیز چون مولانا چارهای نمیبیند، جز دیوانگی: “چارهای کو بهتر از دیوانگی”! کتاب در جای جایش شگفت آور خنده دار و شوخ، پر از هذل و وارونگی، مانند یک کارناوال ادبی است و به ما می گوید عنصر اصلی خوشبختی این است: بخواهید همانی باشید که هستید..
اراسموس برای متقاعد کردن ما سخنان زیادی از جمله آثار ادبی باستانی را برای تقویت ادعای خود نقل میکند ودر عین حال فیلسوفان، الهیدانان، درباریان، حاکمان و کاردینالهای عصر خود را مورد توجه قرار میدهد. این کتاب یک اثر واقعی رنسانس است که پر از کنایه از یونان و روم باستان می باشد و داستان الهه ای است که از اعمال خود برای جهان می گوید. حماقت قطعا متواضع نیست و تمام دستاوردهای بشر را برای خودش گواهی می دهد. بدینوسیله او خود را مستقیماً وارد هر چیزی میکند که انسانها را (گاهی به طرز خشمآمیزی) انسان میسازد.
دوستی، مهربانی، عشق؛ویژگی هایی که ادعا می کند اساساً ما را از یک هوش مصنوعی متمایز می کند.
کتاب با وجود سنش خشک و غیرقابل فهم نیست و حتی می توانیم بگوییم نقایص شخصیت انسان، ظاهراً برای قرنها یکسان بوده و احتمالاً برای همیشه باقی خواهند ماند – اما اراسموس آنها را به شیوهای مبتکرانه و ساده نشان میدهد،طوری که به ما احساس آرامش و چشمانداز زیادی میدهد.
اراسموس در این کتاب با طرز فکرش مارا شگفت زده خواهد کرد.
از دیدگاه آشکارا دلسوزانه او نسبت به زنان در زمانی که رایج نبود، تا درک عمیق او از طبیعت انسانی، واقعاً همه اینها چیزی نیست که ما از یک روحانی کاتولیک انتظار داریم. توصیف او از پیری یکی از نکات تکان دهنده و فوق العاده است،نشان می دهد افراد مسن وارد نوعی کودکی دوم می شوند که در آن کمی از معصومیت و شگفتی از دست رفته خود را به دست می آورند.همچنین به طور کاملاً مدرن، عشق به خود را ستایش می کند وآنرا راهی برای مقابله با واقعیات عقلانی بیرحمانه، برای کمک به خودمان می داند.در دوران رنسانس، قدرت کلیسای کاتولیک رومی به دلیل عواملی مانند تولد اومانیسم، اختراع ماشین چاپ و نفوذ اصلاح طلبان مذهبی به شدت تضعیف شد.اگرچه دزیدریوس اراسموس روتردامی خود را بخشی از عامل دوم نمیدانست، اما محبوبیت فوقالعاده معروفترین اثر او، در ستایش دیوانگی، باعث شد تا عموم، اعضا و اعمال کلیسا را زیر سوال ببرند.
چکیده ای از کتاب
این کتاب مملو از اشارات کلاسیک است که به سبکی معمولی از اومانیستهای دانش آموخته رنسانس ارائه شده است.
دیوانگی به عنوان یک الهه داستان را در دست دارد. در یک صد و پنجاه صفحه، الهه یونانی که راوی کتاب نیز می باشد، تقریباً همه افراد محترم رنسانس، از جمله پادشاهان، فیلسوفان، نویسندگان و به ویژه روحانیون را احمق می نامد. یاران وفادار او عبارتند از: فیلاوتیا (عشق به خود)، کولاکیا (چاپلوسی)، لته (فراموشی)، میسوپونیا (تنبلی)، هدونه (لذت)، آنویا (زوال عقل)، تریف (بدخواهی) و دو خدا، کوموس (بی اعتدالی) و هوپنوس(خواب سنگین). اوحماقت بیپایان خود را ستایش میکند و استدلال میکند که زندگی بدون او کسلکننده و ناخوشایند خواهد بود و با ابهت بیان میکند که در مورد وجود زمینی، “شما در هیچ چیز شادی یا خوشبختی نمییابید که آن را مدیون من نباشید.”
بیوگرافی نویسنده
دسیدریوس اراسموس فیلسوف، ادیب و لغتشناس هلندی، محقق الهیات کاتولیک بود او به نام اراسم رتردامی نیزرمعروف است.در سال ۱۴۶۹ در شهر رتردام هلند دیده به جهان گشود. او که فرزند نامشروع یک کشیش بود و در کودکی والدین خود را از دست داده بود. تحت سرپرستی خانوادهای قرار گرفت و آنها برای تعلیم و تربیت او اهمیت زیادی قائل شدند و تمام تلاش خود را به کار گرفتند.
دوران تحصیل خود نشان داد که حافظهای فوقالعاده دارد و بسیاری از آثار نویسندگان باستانی را از حفظ بود.او زمانی را که در دیر اشتاین سپری کرد و با استعداد و هوش بسیارش پس از مطالعه و بررسی آثار کلاسیک ادبیات لاتینی توانست به جرگه استادان بنام ادبیات لاتینی اضافه شود.
در سال ۱۴۹۹ با جان کولت ، انسانگرای اهل آکسفورد، ملاقات کرد.
کولت چنان تأثیری بر اراسموس گذاشت که راهب هلندی تصمیم گرفت زبان یونانی بیاموزد و به یکی از دانشمندان انسانگرا تبدیل شود. در پاریس به تحصیل علوم مذهبی و حکمت الهی مشغول شد اما زندگی واقعی او زمانی شروع شد که با حمایتهای مالی دو تن از اعیان و اشرافزادگان، به سفرهای علمی و پژوهشی پرداخت و در نهایت در سوئیس ساکن شد تا حاصل این تحقیقات خود را به صورت تالیف و تصنیف برای عرضه در آورد.
که از آن جمله میتوان به در ستایش دیوانگی ، پندها یا اندرزها، تعلیم و تربیت یک شهزاده مسیحی، مباحثات، مناظرات و… اشاره کرد، که اکثر آنها حتی با گذشت قرنها آثاری ماندگار شدند.
در همه نوشتههای اراسموس، حریت فکر و آزادی عقیده دیده میشود و بدین دلیل بیشتر نوشتههایش از طرف واتیکان ممنوع و سوزانده شدند.
در واقع اراسموس از پیشگامان اصلاحطلبی است، ایدههای او آمیزهای از انسانگرایی و مسیحیت می باشد و به همین دلیل «اومانیست مسیحی» نام نهاده شده است.
او توانست با انتشار اندیشهها و آموزههایش در کتابهایی با تیتراژ بالا، زمینهساز جنبش اصطلاح دینی «پروتستان» شود.
او آخرین سالهای زندگیاش را در شهر بال سوئیس سپری کرد و در آن جا گوشهگیری را در پیش گرفت و به تألیف و مکاتبه با بسیاری از چهرههای فرهنگی و سیاسی زمان خود پرداخت. دسیدریوس اراسموس به سال ۱۵۳۶ م در شهر بال سوئیس درگذشت.
قسمتی از این کتاب را در ادامه میخوانیم:
“از آنجا که کلیسای مسیحی در میان خون بنا نهاده شد و با خونریزی تقویت یافت و توسعه آن نیز با ریختن خون انجام شد. اینان نیز با خون و آهن و آتش بر آن حکومت می کنند، چنانکه گویی عیسی مسیح ناظر اعمال ایشان نیست و برای حفظ دوستان خویش روش خاص خود را ندارند. جنگ آنچنان عمل وحشیانه ای است که فقط مطابق طبع حیوانات است و نه انسان، آنقدر نامعقول است که شاعران آن را فرستاده عمال دوزخ می دانند، آنقدر شوم است که همه خصائل اخلاقی را نابود می سازد، و آنقدر از راستی و پارسایی بری است که اصلا ارتباطی با عیسی مسیح ندارد، و با این حال پاپ ها از همه وظایف خود غفلت می کنند و جنگ را همچون یگانه اشتغال خویش می پذیرند، و در میان ایشان پیرمردانی خشکیده دیده می شوند که حرارت حیوانی از خود نشان می دهند، پول فراوان بذل می کنند، و از خستگی بیمی ندارند فقط برای اینکه بتوانند قوانین و مذهب و صلح و بشریت را زیر و رو سازند.”
هنوز بررسیای ثبت نشده است.