معرفی رمان «من پیش از تو»
«من پیش از تو» عاشقانهای نوشتۀ جوجو مویز ، نویسنده و روزنامه نگار بریتانیایی است . این رمان 5ژانویه 2012 در بریتانیا به چاپ رسیده و حدود سه ماه از کتاب های پرفروش نیویورک تایمز به شمار رفته است. داستان درباره شخصی به نام ویل، جوانی ثروتمنداست که طی حادثه ای قطع نخاع میشود. ویل پس از این حادثه با دختری آشنا می شود که زندگی او را متحول میکند.
نویسنده رمان
جوجومویز، روزنامه نگار و نویسنده بریتانیایی در سال 1969در انگلیس متولد شد. او نوشتن رمان های عاشقانه و احساسی خود را از 2002 آغاز کرد و تاکنون 13 رمان از ایشان منتشر شده که به 11 زبان ترجمه شده اند. خانم مویز تا سن 30 سالگی، در لندن زندگی خود را سپری میکردند.سپس به مزرعه ای در کمبریج رفته و شروع به نوشتن میکنند. شخصیت اصلی رمان من پیش از تو از تصور بزرگسالی پسر خانم مویز که از لحاظ جسمی دارای ناتوانی بودند، گرفته شده است. از پراستقبال ترین کتاب های جوجومویز در ایران میتوان من پیش از تو را نام برد.
قسمتی از این رمان جذاب را میخوانیم:
رهبر ارکستر در جایش قرار گرفت، دو بار بر روى تریبون زد و سکوتى عظیم همه جا را فرا گرفت. سکون و انتظار را در سالن حس مىکردم. آن گاه رهبر ارکستر چوب دستىاش را پایین آورد و ناگهان صدا در سراسر سالن پخش شد. موسیقى را مانند مادهاى فیزیکى حس مىکردم؛ فقط وارد گوشهایم نمىشد، بلکه در من جارى مىشد، در اطرافم مىگذشت و من را به لرزه در مىآورد. باعث مىشد که پوستم مور مور شود و کف دستهایم عرق کند. ویل نگفته بود که شنیدن موسیقى در سالن چه حسى دارد. فکر مىکردم باید خستهکننده باشد، اما آن موسیقى زیباترین چیزى بود که تا آن موقع شنیده بودم. و شنیدن آن موسیقى باعث مىشد چیزهاى غیرمنتظرهاى وارد تخیلاتم شوند، همان طور که آنجا نشسته بودم، متوجه شدم چیزههایى راهشان را به ذهنم باز مىکنند که براى سالها به آنها فکر نکرده بودم. احساسات قدیمى از درونم پاک مىشدند، افکار و ایدههاى جدید به ذهنم مىآمدند، انگار ادراکم داشت گسترش مىیافت. بیش از حد احساساتى شده بودم، اما نمىخواستم تمام شود. مىخواستم تا ابد همان جا بنشینم. نگاهى به ویل انداختم، او هم ناخودآگاه در موسیقى و تخیلاتش غرق شده بود. رویم را برگرداندم، ترسى غیرمنتظره مرا از نگاه کردن به او بر حذر مىداشت؛ از آنچه ممکن بود احساس کند وحشت داشتم؛ از چیزى که از سر گذرانده بود، از عمق نقصانش و وسعت ترسهایش. زندگى ویل ترینور چیزى فراتر از تجربه و ادراک من از زندگى بود. من چطور مىتوانستم به او بگویم چطور باید زندگى کند؟
هنوز بررسیای ثبت نشده است.